گوشهای نشستن، مرغ انديشه را پردادن، گفتگويی داشتن و تن را به دانايی آلودن شيوه بزرگانی است كه مجاورت و مشابهتشان آرزوی هميشه مان بوده است. سيرابی سرشار ِحس ِدانستن، لذت ِكشف دنيای دانايان از ما سراسيمگان و سرگشتگانی ساخت دريايی ِ آموختن كه آموختن را ماهیوار طی كرده به طمع ساحلی كه نيافتيم. در اين رهگذر، ثبات عقل در شناوری و غوطهوری تعريف شد. طیكردن زمان را تعريف تغيير، تغيير را جز به يادگرفتن معنا نكرديم. يادگيري را نه در كلاس درس و با مهر استاد بلكه به سيلی زمانه و خار تجربه در پايمان به وقت درنورديدن ِ بيابان ناداني بدست آورديم. اكنون كه پيشِ روييم، غرض ِگشودن فضايي براي گفتگو و البته تغيير داريم. تا چه كسي هم نوا گردد با اين ناي خسته از آموزيدن ساليان. دست درازكرده درجستن آبروييم، براي فشردن دستانی كه از سرمای فقر ِ ندانی كرخ شده، در هوای گرفته به دنبال ترتيبدادن مجلسی برای جشن برفروختن شمع دانايی هستيم. از اين باب، پيش ِ رو شرح حال همسفران و گذشته تكاپوهايی است كه تا به امروز از سر گذراندهايم. اما غرض از تقديم آن تبانی تجربهها و اميد يافتن دوستانی است سفربلد و سفرنامهنويس و خوشسفر، بلكه يافتنشان ما را به درنورديدن صحرايی و روشننمودن شمعی ديگر ترغيب نمايد كه موجيم و آسودگی ما عدم ماست.